دل شب، مَحرم سرّ الله است
آنان كه صاحبدل و ارباب بصيرتند، مىدانند كه اساساً موقع شب، فرصت بسيار مغتنمى است براى خلوت با حضرت معبود - جلّ و علا شأنه - كه: وقتى پردهی ظلمت افتاد و حجابی شد بين انسان و ساير اشياء، طبعاً يك حالت انقطاع قهرى براى انسان پیش مىآيد و از چنگال شواغل مادّى كه آدمی را به خود مشغول نموده و از خدا غافل ساخته است، رها مىگردد و بالطّبع بازگشت به فطرت نموده و گرايش به مبدأ پيدا مىكند و با محبوب اصیل خود انس مىگيرد. به همين جهت، خداوند حكيم در رديف نعمتهاى ارزندهاى كه در مقام امتنان بر بشر اسم مىبرد، نعمت شب را گاه به عنوان لباسى كه ساتر است معرّفى کرده و مىفرمايد: «وَ جَعَلْنَا اللَّيْلَ لِباساً»[1] ما، شب را لباس قرار دادیم و گاه ديگر، حالت غشیان و فروپوشاندن شب را به عظمت ياد کرده و آن را مورد قسم قرار داده و میفرماید: «وَ اللَّيْلِ اِذا يَغْشی»،[2] قسم به شب، وقتى كه فرو پوشد. یعنی اين بشر كودكصفت بازیگر، اگر همچنان به حال خود رها شود، آنقدر دنبال اين بازيچهی دنيا و زر و زيور زندگى مادّى مىدود و تلاش مىكند تا خود را از پا در مىآورد و به نابودى مىكشاند.
امّا خداوند منّان، مانند مادر مهربانى كه بخواهد بچّهی بازيگوش خود را بخواباند تا قوا و نیروهای بدنیاش بيش از اندازه هدر نرود، لحافى يا پتويى بر سر و صورت او مىافكند تا چشمش جایی و بازیچهای را نبيند و آرام بگيرد،[3] براى اينكه اين بشر حريص دنيادوست، تمام قوا و نيروهاى جسمى و روحى خود را در راه دنياطلبى تباه نسازد و با خسران و شقاوت و بدبختى و حرمان از خدا نميرد. تحت نظام دقيقى هرچند ساعتى يك بار پردهی ظلمت شب را مىآويزد، لباس ليل بر قامت نهار مىپوشاند و زيبايىهاى دلرباى آن را از نظرها مستور مىسازد، لحاف شب را بر سر و صورت انسانها مىافكند تا اين كودكان بازيگوش، چشمشان جايى را نبيند و بازيچههاى رنگارنگ تجمّلات زندگى مادّى، آنها را به هوس نياندازد، شايد اندكى از دنياطلبى آرام بگيرند و به باطن خود برگردند و با حضرت معبود و خالق مهربان، به راز و نياز پردازند و بهرهی وافى برای حيات حقيقى خود برگيرند.
ولی یاللاسف که اين بشر بازیگر، قدر نعمت نشناخته و از سرّ وجود غافل گشته و با حرص و ولعى تمام، بوسيلهی نورهاى مصنوعى، شب را هم تبديل به روز كرده و تمام اوقات اين عمر گرانمايه را در ميدان دنياطلبى به كار انداخته و خود را جسماً و روحاً فرسوده ساخته و از مقصد اصیل خلقت بىبهره و تهىدست مانده است.
امّا در همين دنيايى كه اکثریّت مردم آن را مردهدلانى تشكيل دادهاند كه جز زندگى مادّى به چيزى نمىانديشند و حقيقتى نمىفهمند: «وَ اَكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُونَ»،[4] در همین دنیا، زندهدلانى وجود دارند كه حافظ آبرو و شرف عالم انسانيّت، همانها هستند و سند زنده براى اثبات اشرفيّت انسان از حيوان، زندگى توأم با طهارت و معنويّت آن انسانهاى واقعى است. آرى! آنان كه به سرّ وجود پى بردهاند و معناى شب و روز و طلوع و غروب ماه و خورشيد را فهميدهاند، هرگز شبشان مانند روزشان نمىگذرد، آنان روز، كارى و شب هم حالى دارند.
وَ اَمَّا النَّهارُ فَحُلَماءٌ عُلَماءٌ اَبْرارٌ اَتْقِیاءٌ، قَدْ بَراهُمُ الْخَوْفُ بَرْیَ الْقِداحِ، یَنْظُرُ اِلَیْهِمُ النّاظِرُ فَیَحْسَبُهُمْ مَرْضَى وَ ما بِالْقَوْمِ مِنْ مَرَضٍ وَ یَقُولُ لَقَدْ خُولِطوا وَ لَقَدْ خالَطَهُمْ اَمْرٌ عَظِیمٌ.[5]
به هنگام روز، آنان بردباران دانا و نيكوكرداران با تقوايند، ترس از خدا اندامشان را لاغر کرده؛ مانند باريكى تيرها كه تراشيده مىشود. بيننده مىپندارد كه بيمارند و حال آنكه هيچگونه بيمارى ندارند [و چون رفتار و گفتارشان مشابه اکثر مردم دنيا نيست] مىگويد: ديوانهاند، در صورتى كه ديوانه نيستند، بلكه امرى عظيم [درك عظمت خدا و انديشهی قيامت] دلهاى آنان را فراگرفته و مستغرق بحر حیرت ساخته است.
اَمَّا اللَّيْلُ فَصافّونَ اَقْدامَهُمْ تالِينَ لِاَجْزاءِ الْقُرْآنِ يُرَتِّلُونَهُ تَرْتِيلاً يُحَزِّنُونَ بِهِ اَنْفُسَهُمْ وَ يَسْتَثيرُونَ بِهِ دَواءَ دائِهِمْ فَاِذَا مَرُّوا بِآيَةٍ فِيها تَشْوِيقٌ رَكَنوا اِلَيْها طَمَعاً وَ تَطَلَّعَتْ نُفُوسُهُمْ اِلَيْها شَوْقاً وَ ظَنّوا اَنَّها نَصْبُ اَعْيُنِهِمْ وَ اِذَا مَرُّوا بِآيَةٍ فِيها تَخْويفٌ اَصْغَوْا اِلَيْها مَسامِعَ قُلوبِهِمْ وَ ظَنُّوا اَنَّ زَفيرَ جَهَنَّمَ وَ شَهِيقَها فِي اُصولِ آذانِهِمْ.[6]
امّا چون شب درآيد [براى نماز] برپا ايستاده و آيات قرآن را با فكر و تأمّل، تلاوت كنند، با دلى شكسته و محزون، بوسيلهی قرآن به درمان درد خود كوشند. گاهى كه به آيات رحمت رسند، بر آن وعدههاى اميدبخش قرآن دل بسته و مشتاقانه در آن بينديشند كه گويى تمام آن پاداشهاى موعود خدا، برابر چشم آنان مجسّم است و هرگاه مرورشان به آيات عذاب افتد، چنان گوش دل بر آن بگشايند كه گويى فرياد و خروش دوزخيان، در بن گوشهايشان بلند است.
فَهُمْ حانُونَ عَلى اَوْساطِهِمْ مُفْتَرِشُونَ لِجِباهِهِمْ وَ اَكُفِّهِمْ وَ رُكَبِهِمْ وَ اَطْرافِ اَقْدامِهِمْ، يَطْلُبونَ اِلَى اللهِ تَعالى في فَكاكِ رِقابِهِمْ.[7]
پس آنان، شب را به پيشگاه خدا، يا با قامت خميده در حال ركوعند و يا با روى، به خاك افتاده و دست و پا و زانوان و پيشانىهاى خود را به فروتنى، فرش زمين كرده و در حال سجودند و آزادى خود را از عذاب رستاخيز، از خدا مىطلبند.
به شب مردان كه در ره تيزگامند
بسان شمع سوزان در قیامند
به شب مرغان حق را سوز و ساز است
به خاك عشق، شب روى نياز است
شب است اخترشناسان را دلافروز
شب است آتش به جانان را جگرسوز
شب از چشم طبیعت رفت در خواب
دل بیدار گشت از شوق بیتاب
شب آمد پردهپوش مست و هوشیار
فروغ دیده و دلهای بیدار
شب آمد حکمتآموز دل پاک
شب آمد گوهرافروز نُه افلاک
شب آن معراجی عرش آشیانه
فسبحان الّذی اَسْری ترانه
فراز بارگاه عرش بنشست
ز جام لی معالله گشت سرمست[8]
آری! چه فرصت مغتنمی است
دل شب برای عشّاق حضرت حق
واى از اسرار درون دل شب شب
شب چهها ديده به عالم يا رب
وصلها ديده پس از راز و نياز
هجرها دیده پر از سوز و گداز
علی آن شیر خدا شاه عرب
اُلفتی داشته با این دل شب
شب ز اسرار علی آگاه است
دل شب محرم سر الله است
شب شنیده است مناجات علی
جوشش چشمهی حبّ ازلی
همیشه آرزو مىكرد تاريكى شب فرابرسد، پردهی ظلمت بين او و ديگران حايل شود، خلوتخانهی انس با حضرت معبود، تشكيل گردد تا علی(ع) بتواند با فراغت خاطر و آرامش دل به راز و نياز با خدا بپردازد، غوغاى درونى خود را با خدا به ميان گذارد و التهاب قلبى خود را با آب مناجات پروردگار فرو بنشا،د(بنشاند). آنقدر بنالد و اشك بريزد و بر خود بپيچد تا با بدنى بىحركت، بر روى زمين افتد.
گاه ضمن مناجاتش مىفرمود:
آهِ مِنْ قِلَّةِ الزّادِ وَ طُولِ الطَّريقِ وَ بُعْدِ السَّفَرِ وَ عَظيمِ الْمَوْرِدِ.[9]
آه از كمى توشه و درازى راه و دورى سفر و بزرگى و سختى ورودگاه [قبر و برزخ و محشر].
اينك، هم شب است و هم ليلةالاضحى و هم مشعرالحرام
از جهات گوناگون، مقتضيات بيدارى و هشيارى براى ما جمع است. شب «عيد اضحى» از چهار شب بسيار مباركى است كه علاوه بر شب قدر، امتياز خاصّى براى احياء و شبزندهدارى و قيام به عبادت دارد. از امام اميرالمؤمنين(ع) منقول است كه مىفرمود: دوست دارم خود را در اين چهار شب، فارغ براى عبادت سازم: شب اوّل رجب، شب نيمهی شعبان، شب عيد فطر و شب عيد قربان.[10]
حال، اندكى به خود بياييم و ارزش فوقالعاده بزرگ اين شب نورانى را در طول تمام عمر خود بشناسيم، مانند بسيارى از مردم غافل نباشيم كه اصلاً پى به عظمت اين موقف عظيم نبردهاند و به آثار درخشان و نتايج عالیّهای كه در اين موقف الهى بايد به دست آورند، توجّه ننمودهاند.
گویی كه مشعرالحرام را مانند يكى از کاروانسراها و قهوهخانههای بين راه تصوّر کردهاند كه مسافران رهگذر، موقع شب به آنجا مىرسند و مقدارى براى خواب و استراحت توقّف کرده و سحرگاهان مىروند و لذا ديده مىشود اغلب حُجّاج، وقتى متوجّه میشوند به مشعر رسیدهاند، فوراً با عجله و شتاب از ماشينها پياده میگردند و هر يك، پتوی خود را روی دوش افکنده و دنبال گوشهاى مىگردند كه آنجا پتو بر سر کشیده و لااقل سه ـ چهار ساعتى بخوابند! درست مانند کسی که بین راه به قهوهخانهای رسیده است و جز خواب و استراحت، کار دیگری ندارد!
در صورتى كه شب عيد اضحى و بيابان مشعرالحرام، از حسّاسترين مواقف عبادت و فعّاليّت حياتى حجّاج است كه بايد تا حدّ قابل توجّهى از مقدار خواب و خوراك و آسايش هميشگى خود بكاهند و بر كمّ و كيف عبادت و بندگى بيفزايند. اساساً بايد توجّه داشت كه قسمت عمدهی كار حُجّاج که چند ماه متوالى براى تهيّهی اسباب و مقدّمات سفر حجّ، دوندگى كرده و زحمتها متحمّل شدهاند تا خود را به مراكز حسّاس عبادت رسانيدهاند، نيمهی دوّم روز عرفه است تا غروب آن روز در عرفات و نيمهی دوّم شب و عيد اضحى در مشعرالحرام تا طلوع آفتاب و روز عيد قربان و شب و روز يازدهم و دوازدهم ذيحجّه در مكّه و منی.
آری! مواقع حسّاس كار حُجّاج كه بايد كاملاً بيدار و هشيار باشند تا به بطالت و غفلت نگذرد، همين ساعتها و روزهاى معدود و زودگذر است كه خداوند حكيم از اين ايّام در قرآن كريم، يك جا تعبير به ايّام معدودات و جاى ديگر، تعبير به ايّام معلومات فرموده است:
وَ اذْكُرُوا اللهَ في اَیّامٍ مَعْدوداتٍ.[11]
خدا را یاد کنید در روزهای شمرده شده.
وَ يَذْكُرُوا اسْمَ اللهَ في اَیّامٍ مَعْلوماتٍ.[12]
خدا را یاد کنند در روزهای معیّن و معلومی.
خلاصه! بكوشيم تا از اين ساعات و دقايق زودگذر آسمانى كه به اين آسانى نصيب هر كسى نمىشود، استفادهی كامل نموده و بهرهی عالى بگيريم.
قبل از همه چيز بايد متوجّه این نکته باشيم كه ما به امر خدا و دعوت خالق منّان به اين وادى آمدهايم و به همين جهت، لازم است «وقوف و بيتوته»ی ما در مشعر، مانند وقوف در عرفات، با «نيّت» و براى امتثال امر خدا و قربةً الى الله باشد و لذا به محض رسيدن به مشعر، نيّت «بيتوته» و شب به سر بردن در مشعر مینماییم و همين كه سپيدهی صبح دميد و فجر طالع شد، بار ديگر نيّت «وقوف» تا طلوع آفتاب را تجديد مىكنيم.[13]
باری! وقتى انسان متوجّه شد طبق دعوت قبلى وارد خانهاى شده و بر سر سفرهاى نشسته است، طبعاً احساس عزّت و احترامی برای خود کرده و اطمينان بيشترى به اجابت دعوات و پذيرش خواستههايش پيدا مىكند و با دلگرمى كاملترى، لب به تقاضا مىگشايد و مخصوصاً كه ميزبان را به كرم و جلالت قدر بىپايان و رحمت و رأفت بىمنتها معتقد باشد كه آمادگى خود را براى اجابت دعوت مهمانان، اعلام کرده است:
وَ قالَ رَبُّكُمُ ادْعُوني اَسْتَجِبْ لَكُمْ.[14]
خدای شما گفته است مرا بخوانید، اجابت میکنم دعای شما را.
بانگ مىآيد كه اى طالب بيا / جود، محتاج گدايان چون گدا!
اگر گداى بينوا، دربهدر بگردد و چيزى بخواهد، تعجّبى نيست، تعجّب آنجاست كه دولتمند با سخا، دربهدر بگردد و حاجتمندى بجويد! آرى! راه و رسم كريمان چنين است؛ پيش از اينكه مستمند بينوا دست سؤال به سوی آنان دراز کرده و آبروی خود بریزد، آنان دست عطا به سوی او دراز کرده و «هَلْ مِنْ سائِلٍ وَ هَلْ مِنْ داعٍ» میگویند، چنانكه در روايات معصومين(ع) آمده است:
اِنَّهُ اِذَا کانَ آخِرُ اللَّیْلِ یَقولُ اللهُ تَعالی هَلْ مِنْ داعٍ فَاُجِیبَهُ، هَلْ مِنْ سائِلٍ فَاُعْطِیَهُ سُؤالَهُ هَلْ مِنْ مُسْتَغْفِرٍ فَاَغْفِرَ لَهُ هَلْ مِنْ تائِبٍ فَاَتُوبَ عَلَیْهِ.[15]
چون آخر شب فرا رسد، خداوند تعالى مىفرمايد: آيا دعاكنندهاى هست كه اجابتش كنم؟ آيا خواهندهاى هست كه خواستهاش را بدهم؟ آيا طالب آمرزشى هست كه او را بيامرزم؟ آيا توبهكنندهاى هست كه توبهاش را بپذيرم؟
بله! چنين است، در مرام و مسلك ارباب جود و كرم، جود، محتاج گدايان چون گدا. كرم و جود و سخاى آنان، اين در و آن در مىگردد و گداى بينوايى را مىطلبد تا خود را به او برساند:
يا مُبْتَدِئاً بِالنِّعَمِ قَبْلَ اسْتِحقاقِها.
جود، محتاج است و خواهد طالبى / همچنان که توبه خواهد تائبی
جود، میجوید گدایان و ضعاف / همچو خوبان کآینه جویند صاف
روی زیبا ز آینه زیبا شود / روی احسان از گدا پیدا شود
آنچنان كه صورت زيبا دنبال آينه مىگردد تا زيبايى خود را در آن ببيند، جود و سخا نيز دنبال گدا مىگردد تا مظهرى پيدا کرده و خود را در چهرهی او ظاهر سازد.
چون گدا آيينهی جود است، هان / دم بود بر روى آيينه زيان
آينه چنان لطيف است و حسّاس كه اگر نفس در آن دميده شود تيره و تارش میسازد، آيينهی قلب سائل و حاجتمند نيز به قدرى حسّاس است و زودرنج كه كوچكترين اظهار بىاعتنايى در او اثر کرده و شيشهی قلبش را منکسر میگرداند.
زين سبب فرمود حق در والضّحى / بانگ كم زن اى محمّد بر گدا
وَ اَمَّا السّائِلَ فَلا تَنْهَرْ.[16]
[ای پیامبر!] بانگ بر سائل مزن.
چون گدا آيينهی جود است، هان / دم بود بر روى آيينه زيان
حال اى خداى پيامبر كه به رسول مكرّمت دستور بندهنوازى و ذرّهپرورى دادهاى، این ما بندگان خاكنشين و گدايان سر به آستان نهادهات هستيم كه دعوت كريمانهات را اجابت كرده و بر سر سفرهی شاهانهات در اين دارالضّيافه و مهمانسراى عظیمت نشستهايم. «وَ اَمَّا السّائِلَ فَلا تَنْهَرْ»؛ الهنا، بانگ بر سائلان درگاهت مزن. پروردگارا! آفريدههاى بیپناه خود را از در خانهات مران كه از بد حادثه، اينجا به پناه آمدهايم. كريما! خجلت و شرمسارى بازگشت با تهيدستى بر مهمانانت روا مدار كه به اميد كرمت اين همه راه آمدهايم.
الهى بىپناهان را پناهى / بهسوی بیپناهان کن نگاهی
امید لطف و بخشش دارد از تو / اسیری شرمساری روسیاهی
اینک با توجّه به اين موقعيّت و آمادگی شرایط استجابت، دست به دعا برمىداريم و باز هم مقدّم بر تمام حوايج دنيا و عقبی، فرج ولىّ زمان حضرت امام مهدی حجّة بن الحسن(ارواحنا فداه) را از خدا مىطلبيم كه رفع تمام بليّات و حلّ جميع مشكلات ـ از هر قبيل كه باشد ـ بدست ولايت آن حضرت(عج) تحقّقپذير خواهد بود و سپس نیکوست که گناهان و معاصى و لغزشهاى فراوانى را كه در گذشتهی عمر از ما سر زده است، يك به يك به زبان آورده و اعتراف به تقصير در انجام وظيفهی بندگى نماییم و صورت، روى خاكهاى بيابان مشعر گذارده و از عمق دل بنالیم و از ديدگان، اشك تأثّر و ندامت بریزیم و به تبعيّت از مولاى خود، امام سيّدالسّاجدين(ع) عرض نماییم:
فَما کُلُّ ما نَطَقْتُ بِهِ عَنْ جَهْلٍ مِنّی بِسُوءِ اَثَرِی، وَ لا نِسْیانٍ لِما سَبَقَ مِنْ ذَمیمِ فِعْلی لَکِنْ لِتَسْمَعَ سَمائُکَ وَ مَنْ فِیها وَ اَرْضُکَ وَ مَنْ عَلَیْها ما اَظْهَرْتُ لَکَ مِنَ النَّدَمِ وَ لَجَأتُ اِلَیْکَ فِیهِ مِنَ التَّوْبَةِ، فَلَعَلَّ بَعْضَهُمْ بِرَحْمَتِکَ یَرْحَمُنی لِسُوءِ مَوْقِفِی اَوْ تُدْرِکُهُ الرِّقَّةُ عَلَیَّ لِسُوءِ حالی فَنالَنی مِنْهُ بِدَعْوَةٍ هِیِ اَسْمَعُ لَدَیْکَ مِنْ دُعائی اَوْ شَفاعَةٍ اَوْکَدُ عِنْدَکَ مِنْ شَفاعَتی تَکونُ بِها نَجاتِی مِنْ غَضَبِکَ وَ فَوْزَتی بِرِضاکَ.[17]
خدایا! من اگر جرأت اين همه گفتار را به خود دادهام، نه از اينروست كه بىخبر از بدكردارىهاى خود هستم و نه آنكه زشتىهاى گذشتهام را از ياد بردهام بلكه از اين جهت است كه نالهام را آسمان و آسمانيانت بشنوند و زمين و زمينيان از توبه و ندبهام باخبر گردند. شايد در اين ميان، يكى به بدحالى و بينوايىام ترحّم کرده و رقّت آورد و به دعايى كه به درگاهت از دعاى من شنيدنىتر و به اجابت، نزديكتر باشد، بهرهمندم سازد و به شفاعتى كه از شفاعت من در پيشگاه اقدست استوارتر و باارزشتر است، ممنونم گرداند كه مگر بدين وسيله از غضبت رهايى يافته و به رضا و خشنوديات فائز و رستگار گردم.
گناهم گرچه بسيار است بسيار / چه باشد قطره پیش بحر ذخّار
تویی یا رب طبیب دردمندان / شفابخش درون مستمندان
دمی آگاه ساز این قلب غافل / مران از درگهت این جان جاهل
که تاب قهرت این مشتی گنهکار / نداریم ایزدا ما را مکن خوار
خودآزمایی
1- چرا خداوند حكيم، نعمت شب را در رديف نعمتهاى ارزندهاى كه در مقام امتنان بر بشر اسم مىبرد، معرّفى کرده است؟ با چه عنوانی؟
2- امام اميرالمؤمنين(ع) مىفرمودند در چه شبهایی دوست دارند خود را فارغ براى عبادت سازند؟
3- مواقع حسّاس كار حُجّاج كه بايد كاملاً بيدار و هشيار باشند تا به بطالت و غفلت نگذرد، چه زمانها و مکانهایی است؟ و خداوند حكيم با چه تعبیری از اين ايّام در قرآن كريم، یاد کرده است؟
پینوشتها
1. سورهی نبأ، آیهی ۱۰.
2. سورهی لیل، آیهی ۱.
3. اين تشبيه از تفسير نوين اقتباس شده است، صفحهی ١٣.
4. سورهی مائده، آیهی ۱۰۳.
5. نهجالبلاغه، خطبهی ١٨۴.
6. همان.
7. دنبالهی همان خطبه است.
8. قسمت منتخبى است از «نغمهی الهى» مرحوم الهى قمشهاى.
9. نهجالبلاغه، باب الحكم، حكمت ٧۴.
10. المراقبات، صفحهی ٢٣٨.
11. سورهی بقره، آیهی ۲۰۳.
12. سورهی حجّ، آیهی ۲۸.
13. به مناسك حجّ آقایان فقها مراجعه شود.
14. سورهی غاف، آیهی ۶۰.
15. ارشادالقلوب ديلمى، الباب الثّالث عشر فى المبادرة فى العمل، صفحهی ٩٢.
16. سورهی ضحی، آیهی ۱۰.
17. قسمتى از دعاى ٣١ از ادعيهی صحيفهی سجّاديه.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی